طــرزِ تـازهــ

مـا زنــده بر آنیــم کـه آرام نـگـیـریــم ....

طــرزِ تـازهــ

مـا زنــده بر آنیــم کـه آرام نـگـیـریــم ....

طــرزِ تـازهــ

جائی برای نگارش آنچه بدان
معتقدم ...
می دانم ...
دوست می دارم ...
و برایم ارزشمند است ...
و علاقه مند به اشتراکشان با دیگران هستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۱۶
خرداد

در نمازم خم ابروی تو مشکوکم کرد

روزگاری ست ملقب به کثیر الشکّم 

  • سعیده حسینی
۰۵
دی

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام


طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدن آنی ام


آمده ام بلکه نگاهم کنی

عاشق آن لحظه ی طوفانی ام

دل خوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی یِ برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب ترین حادثه می دانی ام ؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن ، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها... به کجا می کشی ام خوب من ؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام !

  • سعیده حسینی