قدم دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
قدم دوم 11/3/95
امروز دومین روز رژیم بود ...
روزی که با انرژی بیشتری همراه بود...و البته انگیزه ی بیشتر هم!
صبحانه یک سیب دلپذیر خوردم تا به قول آقا داداشم سیستم از قند سوز بره رو چربی سوز!
بعد از اون هم راهی موسسه شدم جهت عقد قرداد سال جدید بعد از سه ماه بی حقوقی و بی صاحابی K که اونم منجر به دریافت چک نشد و وعده ی فردا دادند!
توی موسسه گرسنه بودم ولی قابل تحمل بود...
تـــــــــا اومدم خونه و مرغ مامان پز رژیمی رو خوردم... خعلی خوشمزه بود نوش جونم...
بعد از اون در یک حرکت خاک بر سری گونه ی فجیع!! دوستم دعوتم کرد و یه هویی رفتم خونش و سفره پهن کرده اون جا تا اونجا K کلا چار نفر بودیم! و من هم که عاشق باقالی پلو با مرغ و سوپ...
یه کاسه کوچیک سوپ خوردم با 5-6 قاشق باقالی پلو و یه مقداری مرغ و سالاد ... چسیدااااا ولی خب همون لحظه تموم شدن غذا، حس خسران و پشیمانی شدیدی کردم... که هنوزم ساعت 12 شب، همراهمه هعی...
بعد از اون به جز دو تا خیاردیگه هیچی نخوردم تـــــــــــــــاااااااااااا عصر که رفتم آمزشگاه که امروز آموزش دسر داشتن... دسر ها که آماده شد، از هر کدوم یک قاشق مربا خوری تست کردم! از خوردن این اصلا پشیمون نشدم ! خخخخخخ
تا الانم فقط آب خوردم!
امشب سعید یک پیشنهاد هوس انگیز داد و اونم رفتن به شام بیرون بود!!! اونم بدون در نظر گرفتن رژیم من و خودش و خانمش!
خدا رو شکر ریحانه جان امروز مهمونی دعوت بود و بستی خورده بود!! که خب بنا شد نریم...
امروز هم به خیر گذشت...
میخوام زودتر ماه رمضون برسه و برم رو وزنه ببینم چقد کم کردم ...
خودم یه تغییراتی احساس میکنم.
ضمنا! امروز اصلا و ابدا مث دیروز اذیت نشدم! ( البته خب خیلی بیشتر از دیروز خورده بودم خخخخخ ) ولی در حالت تعادل خوبی بودم... الحمدلله ...
- ۹۵/۰۳/۱۳
خدا صبرتون بده